سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پسرکم ! ... اندرزهای حکیمان را بپذیر و فرمانهایشان را پی گیری کن [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به پسرش محمّدبن حنفیه ـ]

پنالتی
نویسنده :  hidden

دوستت دارم! چون وقتی می باری کوچه می شه مال من!
دوستت دارم چون با تمام وجود می باری!
صبح هایی رو دوست دارم که نم نم بارون خیست می کنه و ...
چرا بعضی ها زیر بارون چتر می گیرن؟ بهشون به چشم یه دیوونه نگاه می کنم! شاید اونها هم همینطور!!
بی خیال...
بعضی وقتا فکر می کنم اگه بارون نبود چی می تونست جای لذت راه رفتن و خیس شدن و یخ زدن و پاک شدن رو بگیره!
وای بارون دیوونه م می کنه!
همیشه ببار!
کاش همیشه زمستون باشه اینجا! فقط خونه ی ما! حافظ و حیاط و صندلی و بارون...
آخرین بار که تو بارون رفتم بازار یادمه کاغذ کادو خریدم! کلی به خودم خندیدم! آخه تا خونه چیزی ازش نموند!
فکر می کنم اگه بارون نبود...
نه...
دلم نمی خواد فکر کنم چی می شد....
خدای مهربون من! شکرت...

دلم به حال اونایی می سوزه که بارون خیسشون نمی کنه!!!!!!!!!


سه شنبه 86/5/23 ساعت 12:1 صبح
نویسنده :  hidden

می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق....بیاندیش اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟در کجای زندگیت است؟ ..دلم به حال عشق می سوزد.چرا سالهاست کسی را عاشق ندیدم؟.....مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است




  
 
رهگذری ارام از کنارم می گذرد و بدون حس عشق می گوید : صبح بخیر.... صدایش در صدای باد گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد.



  زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند ,حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد.
  حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند.ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده.
  به تکاپو می افتی...در غربت بیابان ,در کوچ شبانه پرستوها, در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
  دیر شده خیلی دیر.
 
  هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر  فردا یی وجود ندارد.
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی و یا شاید نمی فهمیدی.
 امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...اما افسوس که خیلی زودتر از انچه فکر می کردی دیر شده

 

 آن کس که لذت یک روز زیستن و عاشق بودن را تجربه کنه ، انگار که هزار سال زیسته و آنکه امروزش رو قدر نمیدونه ، هزار سال هم به کارش نمی آد


اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین اگه اعلام کنن دنیاداره تموم میشه تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم


در همان یک روز دست بر پوست درخت می کشین... روی چمن میخوابین .... کفش دوزک ها رو تماشا میکنین....سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین ...انگار که بار اوله اون هارو میبینین و به آنهائی که نمیشناسین سلام میکنین ...غصه نباید بخورین ...وگرنه همین یه روز رو هم با غصه خوردن از دست میدین ....


شما در همان یک روز آشتی میکنین ومی خندین می بخشین....تازه میفهمین عاشق بودین و نمیدونستین ...این قدر که غرق در زندگی بودین هیچوقت نه به کسی محبت کردین و نه اجازه محبت کردن رو به کسی دادین....


دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن به خیال داشتن عمر نوح....



دوشنبه 86/5/22 ساعت 1:12 صبح
نویسنده :  hidden

امروزه با پیشرفت بشر در هرساعت وثانیه شاهد پدید آمدن چیزهای جدید وجذاب هستیم ولی آیا به راستی همه این چیز های نو وجذاب مناسب وبدرد بخورما هستند یا اینکه......


امروز تصمیم گرفتم به مسئله پوشش ولباس به پردازم هر چند که شاید من نتونم به درستی حق مطلب رو ادا کنم و پیشا پیش عذر خواهی میکنم
ما هر روز به خیابون های شهرمون میریم و مشغول کار های روزمره های خودمون می شیم وفکر کنم کمتر کسی هم باشه که توجه به لباسای تنمون بکنه مگر اینکه خیلی غیر عادی باشه .


نمی دونم چرا نا خود آگاه حواثم پرته لباسای یکی دو نفر شد که از اون دسته از آدم هائی بودند که .....
واقعا بعضی از پسرا و خصوصا دخترا بدجوری لباس می پوشن البته دلائلی هم برای خودشون دارن مثل زیبا تر شدن و.... ولی  واقعا تاحالا شده که ما بشینیم وبه این مسئله 2دقیقه فکر کنیم که لباسی که می پوشیم معرف چه شخصیتی از ماست ...... نمی دونم  یا نوشته هائی که رو لباسامون می نویسن معناش چیه  من نمی خوام زیاده روی کنم ولی مقاله ای رو تو یکی از نشریات معتبر می خوندم که در باره میدان صادقیه تهران بود ودر اون مصاحبه ای رو با چند تا دختر جوان چاپ کرده بود و همگی اون ها اشاره به این موضوع کرده بودن که خیابون ها واسه دخترای جوان امنیت نداره و نیروی انتظامی فلان وچنان ولی من نفهمیدم تعریف اینجور آدم ها از امنیت چیه . و انتظاراتشون از مجریان قانون شاید نظر من اشتباه باشه ولی ما خودمون امنیتمون رو می سازیم ومجریان قانون وسیله اند .


البته من مطلقا منکر ایرادات احتمالی ناجا نمی شم ولی به شخص بنده بر میخوره وقتی دختر خانمی با ظواهر آنچنانی از پلیس کشورش انتظار داره در خیابون راه بره وهیچ گونه مشکلی هم براش پیش نیاد. این نه تنها از دست پلیس ما بلکه از دست پلیس هیچ کشوری بر نمیاد. یادمه یه بار فیلمی رو از تلوزیون تماشا می کردم که دامداران یک روستا برای از بین بردن گرگ ها از یک بره بجای طعمه استفاده می کردند به این صورت که بره وقتی سروصدا میکرد گرگ ها برای خوردنش می اومدن و بقیه ماجرا ...
من اصلا قصد تشبیه کردن کسی رو به بره یا چیز دیگه ای ندارم ولی وقتی من با فریاد کردنم به آقا گرگه میگم ((آره  بیا منوبخور)) خوب نباید انتظار داشته باشم گرگه بگه سیرم میل ندارم البته من قصد  نداشتم به کسی اهانت کنم ولی.... شاید بگید مگه در کشور های دیگه بهتر از ما می گردن که امنیت هم دارن؟
اول به اون دسته از ادمها میگم بله بهتر از ما می گردن ومی پوشن وتازه اصلا امنیت هم ندارن مبنای قضاوت ما نباید فیلم های سینمائی باشه ما در آمار هامون داریم که میزان احساس آرامش در کشور ما بسیار بسیار بالاتر از خیلی از این کشور های مثال زدنیه تازه ما فرهنگمون چیز دیگه ای رو میگه .متاسفانه ما خیلی از آموزه های دینی خودمون رو از یاد بردیم و فقط اسمی از دین برامون مونده که اون هم اگه شل بگیریم ازمون میگیرن .در تلوزیون تصاویر شاه و فرحش رو نگاه کنین واقا حجاب و پوشش از خیلی از ما ها بهتره واین یعنی ما خیلی جاه ها اشتباه کردیم خیلی جاه ها.......




سه شنبه 86/5/16 ساعت 11:51 عصر
نویسنده :  hidden

چند سال پیش توی یه برنامه زنده شبکه تهران (فکر کنم شبهای تهران بود) احمدزاده بعد از اینکه یکی مسابقه رو برد گفت: هدیه ای به رسم امانت به شما میدیم!


یکی دو هفته پیش این پسره (امیرمحمد) به عمو پورنگ گفته بذار یه ماچ از لبات بگیرم و پورنگ هم سرخابی شده!


توی اخبار سراسری بود که آقای بابان همراه همکار خانومش می‌خواست خداحافظی کنه گفت: به همراه خانمم از شما خداحافظی می کنم!


برنامه‌ی صبح ایرانی رادیو سراسری که از ساعت ۶ و خورده ای صبح شروع میشه یک مجری خانم داره به اسم قلع ریز یا مشابه اون که یه روز، گفتند: یک خبر جالب می‌خوام براتون بخونم، تو اینترنت می‌گشتم (!) این خبر رو دیدم که نوشته یک پیرمرد به مدت ۵۰ سال بالای درخت زندگی کرده و بعد فرمودند که: شوخی نیست، طرف ۵ قرن بالای درخت بوده!


یه تبلیغی جدیدا تو تلویزیون نشون میده که ظاهرا مال یک شرکت آموزش کنکور به اسم " تست قرمز " هست ... خلاصه یه پسره رو نشون میده که کتابای اینا رو می خونه بعد میره سر جلسه با خیال راحت تست میزنه ...فقط یه نکته ای هست ... این پسره سر جلسه کنکور فقط یه پاسخ نامه دستشه ... هیچ پرسش نامه ای وجود نداره ...!


یکی از برنامه های زنده شبانه چند سال قبل بود که تو شبکه تهران پخش می شد و احمدزاده و حسینی مجریاش بودن. خسرو شایگان (دوبلور) تلفنی باهاشون تماس گرفته بود و اینا هم گیر داده بودن که یه آهنگی رو که معمولا زمزمه می‌کنی بخون. هرچی این بنده خدا می گفت الآن چیزی یادم نیست ول کن نبودن که یه دفعه شروع کرد به خوندن : مرا ببوس ...! مرا ببوس ... اون دو تا هم که دستپاچه شده بودن فورا گفتن به به چه صدای خوبی! حالا می‌رسیم سر سوال بعد و هر جور بود نذاشتن بقیشو بخونه.


یه بارم تو برنامه کودک (حالا همه فکر میکنن من برنامه کودک می بینم) عمو پورنگ اجرا می کرده مسابقه تلفنی بوده یه دختره زنگ زده بوده ، پورنگ بهش میگه بابا خونه هست باهاش صحبت کنم میگه هست ولی حمومه ، میگه مامان چه طور ؟ میگه مامانمم حمومه !!!


یه بار گوینده اخبار ساعت ۲ می‌خواست بگه وفات پدر آقای احمدی نژاد گفت: شهادت پدر آقای احمدی نژاد که سریع درست کرد. ولی معلوم بود اعصابش خرد شده و چند تا اشتباه دیگه هم کرد.


یه خاطره دیگه از عمو پورنگ
یه صدای دخترونه
- الو ؟
- الو ؟
- سلام
- سلام
- خوبی
- مرسی . عمو پورنگ ؟
- جانم ؟
- من خیلی دوستتون دارم
- منم خیلی دوستت دارم عزیزم . اسمت چیه ؟
- کتایون
- کتایون ؟ خوبی ؟
- بله
- کتایون ؟ من ازت سوال می پرسم . تو بگو کتایون . باشه ؟
- باشه
- کی از همه بهتره ؟
- کتایون
- کی تو کارا به مامان کمک می کنه ؟
- کتایون
- کیه که مامان دوستش داره ؟
- کتایون
- کیه که بابا وقتی از در میاد ماچش می کنه ؟
- مامان


سه شنبه 86/5/16 ساعت 8:41 عصر
نویسنده :  hidden
امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که بامن حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.
 وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین اخبار با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف 
گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کردی ،شاید چون خجالت 
می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی.
بعد
به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تودر حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضاء خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت هستم و برای کمک به تو آماده ام.
من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می
 خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا 
گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.خیلی سخت است که یک مکالمه
یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو... به امید آنکه شاید امروزکمی هم به من وقت بدهی، می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...
سه شنبه 86/5/16 ساعت 4:54 عصر
<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نیاز........
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
47061 :کل بازدیدها
19 :بازدید امروز
5 :بازدید دیروز
درباره خودم
پنالتی
hidden
یک سبد گل به شما می دهیم که 9 گل طبیعی و 1 گل مصنوعی دارد و تا پژمرده شدن گل آخر دوستتان داریم.
حضور و غیاب
لوگوی خودم
پنالتی
لوگوی دوستان
لینک دوستان
تجلی عشق
پشت خطی
خلوت تنهایی
هزار دستان
دم مسیحائی
خود نوشت
نشانه
ورود پسرا ممنوع
محمد علی مقامی
گوناگون
کلبه احزان
رادیوی نسل برتر
توپ و تور
مطلع الفجر
پله...پله...تا خدا!
فقط به خاطر تو
صمیمی با خواهرم
صمیمانه ها
قافله شهداء
تالوگ
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
حب الحسین اجننی
جواهری در قصر«یانگوم»
ولایت
نافذ
فصل انتظار
خط مقدم
اصحاب کهف
موفقیت
راز گل سرخ
منطقه ممنوعه
متافیزیک
سرزمین دور
عشق الهی:نگاه به دین با عینک محبت،اخلاق،عرفان و وحدت مسلمین
وقایع
آبدارچی
روز نوشت یک دانشجو!
تبیان و آفتاب
یادداشتهای شخصی احمدی نژاد
مسعود ده نمکی
تکنولوژی کامپیوتر
کافه دانشجو
زیر آسمان خدا
قلم شکسته
پژواک سکوت
.:: رمز موفقیت ::.
وب سایت رسمی استقلال تهران
وب سایت رسمی پرسپولیس
ایران سربلند
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
زهرا علی بابایی
آقاشیر
قدرت شیطان
آوای آشنا
اشتراک
 
آرشیو
پنالتی
تابستان 1387
بهار 1387
پاییز 1386
تابستان 1386
طراح قالب