ماهمان ساختمان زیبایی بودیم که زمانی می ایستادید و آن را تحسین می کردید و لذت می بردید
و اکنون به ویرانه تبدیلش می کنید
ما همان پدر ومادری هستیم که زمانی دختر وپسر جوانی بودیم که هزاران خریدار داشتیم از تب
عشق به هذیان سبز سرودن می افتادیم ما نیز چون شما با دست های خود که رنگ محبت داشتند
به شکل دو دریاچه قو کنار ساحل لم میدادیم و به آوازهای پر ازآفتاب گوش می دادیم
نکاهمان کنید باور کنید ما نیز عشق را می فهمیم ما نیر می توانیم عاشق چشمان منتظر باشیم
ما می توانیم زبان گل ها را بفهمیم ما نیز در شرجی شعر های قشنگ به احساس باران پی می بریم
ما می توانیم محبت را هجی کنیم چرا ما رادور می اندازید ما زمانی می توانستیم تصنیف های عاشقان
را با قرص ماه در آسمان بنویسم شب را به یاد سایه های معشوق به صبح برسانیم
چرا اکنون ما را زشت و بی محبت چون سنگ می پندارید
ببینید کوچه زندگی خیلی کوتاه است ما هم زمانی سر این کوچه بودیم ولی سرانجام باید به انتها
برسید شما هم زمانی می شکنید شما هم زمانی به دالان احساس های قدیمی خواهید رسید
آنگاه است که از پشت پنجره عشق فریاد خواهید کشید که صدای شکستن قلبتان را شنیدیم
وصدای خرد شدن خودمان را می شنویم.