[ و گفتهاند چون از صفّین به کوفه بازگشت به شبامیان گذشت و آواز گریه زنان را بر کشتگان صفین شنود . حرب پسر شرحبیل شبامى که از مهتران مردم خود بود به سوى حضرتش آمد . امام فرمود : ] چنانکه مىشنوم زنان شما بر شما دست یافتهاند چرا آنان را از افغان باز نمىدارید ؟ [ حرب پیاده به راه افتاد و امام سواره بود ، او را فرمود : ] بازگرد که پیاده رفتن چون تویى با چون من موجب فریفته شدن والى است و خوارى مؤمن . [نهج البلاغه]
دوستت دارم! چون وقتی می باری کوچه می شه مال من!دوستت دارم چون با تمام وجود می باری!صبح هایی رو دوست دارم که نم نم بارون خیست می کنه و ...چرا بعضی ها زیر بارون چتر می گیرن؟ بهشون به چشم یه دیوونه نگاه می کنم! شاید اونها هم همینطور!!بی خیال...بعضی وقتا فکر می کنم اگه بارون نبود چی می تونست جای لذت راه رفتن و خیس شدن و یخ زدن و پاک شدن رو بگیره!وای بارون دیوونه م می کنه!همیشه ببار!کاش همیشه زمستون باشه اینجا! فقط خونه ی ما! حافظ و حیاط و صندلی و بارون...آخرین بار که تو بارون رفتم بازار یادمه کاغذ کادو خریدم! کلی به خودم خندیدم! آخه تا خونه چیزی ازش نموند!فکر می کنم اگه بارون نبود...نه...دلم نمی خواد فکر کنم چی می شد....خدای مهربون من! شکرت...دلم به حال اونایی می سوزه که بارون خیسشون نمی کنه!!!!!!!!!
ورود به بخش مدیریت