ابو سعید ابو الخیر پسری داشت که درس نمی خواند.
یک روز پسرش به نزدش میاید و می گوید:پدر من نمی خواهم درس بخوانم.
پدر می گوید:باشه ولی تو فقط سوره الفتح را حفظ کن.
پسر می گوید:باشد.
بعد از گذشت سالها که ابو سعید مرده بوده پسرش به نزد خواجه نظام میاید و او هم که می فهمد آن مرد پسر کیست از او استقبال می کند.
روزی چند تن از نزدیکان خواجه به نزد او میایند و می گویند:او اصلا پسر خوبی نیست و قرآن نمی داند.
خواجه می گوید:این گونه و برای اینکه به شما ثابت شود مجلسی بر پا می کنیم.
در مجلس یکی از بزرگان از پسر می خواهد که سوره الفتح را بخواند پسر با گریه چند بار این سوره را می خواند.
بعد از مجلس خواجه از او می پرسد که چرا گریه می کند و پسر هم موضوع را تعریف می کند.
خواجه هم گریه می کند و می گوید:حالا ببین او دیگر مسائل را چگونه میدانسته است؟
.............................................................................................................................
قربونت برم خدا به یکی چه قدرتی میدی و به یکی دیگه چه قدرتی.