به نام یگانه خالق هستی !
عجب عروسی بود ! چقدر جمعیت ... خدای من !!! خیلی با شکوه بود ! یه ظهر گرم تابستونی ...
دوماد با اسب سفیدش جلودار بود و چندین مجمع روی سرو دست ها حمل می شد و همه جا پر ازهمهمه
بود ... ملت ایستاده بودن و جمعیتی که آقا دومادو بدرقه می کردند رو تماشا می کردن صدای طبل و صدای
مردی که همراهیش می کرد دل همه رو می لرزوند !
الله اکبر فوق العاده بود ! همه چیز همونطور بود که می خواست . همیشه می گفت پدر که ندارم اما شما ها
بایدعروسیه آبرومندی برام بگیرید ! مادرش مدام می گفت ف ... یادته می گفتی قشنگ ترین لباسمو گذاشتم برای
عروسیه آ .. ؟ گفتی زمستون بگیرید بهتره؟ دیدی چه زود دوماد شد؟ طاقت نداشت تا زمستون صبر کنه !
عجب خونه قشنگی هم براش تهییه کردن ! کوچیک و ساده ولی پاک و بی شیله پیله و ...
همه چیز عالی بود ولی ...
عجیب بود ! یعنی یه جورایی استثنایی و غیر معمول بود !
مجلس عروسی توی مسجد !!! با کلی سروصدا برگزار شد و همه آماده شدن تا دومادو به حجله ببرن ...
مقصد آخر یه خونه کوچیک و ... دومادو بردن حموم و بعد مادرش و ما بدرقه اش کردیم تا خونش ...
همه چیز آماده بود برای یه زندگیه تازه ولی یه لحظه که به صورتش نگاه کردم ... چی دیدم؟ یه صورت سرد و
زرد و بی روح ... خدای من بی روح؟!؟!؟
به چشمای مردمی که ایستاده بودن نگاه کردم اشک می باریدن ! اشک خوشحالی بود ؟! ... نه اینطور به نظر
نمی رسید ! ماشین عروس هم متفاوت بود با گلای سفید و روبانای مشکی تزیین شده بود ! مردم به جای هلهله
و شادی و دست زدن به سینه می زدن و گریه می کردن ! آواز مرد بیشتر شبیه مرثیه بود تا سرود شادی !
عروس داماد کجا بودن؟ عروس .... نمی دونم اما دوماد سوار یه اسب سفید ... نه یه آمبولانس سفید بود ...
هیتی که زنجیرو سینه می زدن بدرقه اش می کردن و یه چهلچراغ که روی دوش و دست های دوستای آقا داماد
سنگینی می کرد شکوه مجلس رو چند برابر کرد !
خدایا چی می دیدم؟ آمبولانس ... روبان مشکی .... صدای شیون به جای هلهله ... تابوت ... حجله نه ... قبر ...
هیچ وقت یادم نمی ره که اون مرد فریاد می زد تروخدا برید کنار که دفنش کنیم تموم بشه دیگه !!!
تموم بشه؟ چی تموم بشه ؟ تازه اولشه ! خدایا چرا هیچکس صدامو نمی شنید وقتی می گفتم نذارینش
توی قبر ؟ چرا همه عجله داشتن که زودتر دفنش کنن؟ مگه نمی دونن شب اول قبر ... خاک روش نریزین ...
ای خدااااااااااااااااااااااا ... هنوز فریاد مادرش تو گوشمه که مدام می گفت ف ... لباس قشنگتو بپوش ..
امشب عروسیه آ ... !!! می گفت بچه ام دیگه امسال طاقت بی پدری نداشت روز پدر رفت تا به جای اینکه روز
پدر روی قبرش گل بذاره پیشش باشه و هدیهاش رو از نزدیک بده !
آ... عزیز امیدوارم جدت یاریت کنه و همنشینش باشی !
علی یارتون !
خدا نگه دارتون!